اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مهل

نویسه گردانی: MHL
مهل . [ م َ ] (ع اِ) باش . (مذکر و مؤنث و واحد و تثنیه و جمع در وی یکسان است ) گویند مهلا یا رجل و یا رجلان و یا رجال ویا امراءة؛ ای امهل . || رزق مهلا؛ یعنی مرتکب خطاها گردید پس مهلت داده شد و شتاب گرفته نشد در آن . || مَهَل . آهستگی و آرامش . نرمی . || زردآب مرده . مُهل . (منتهی الارب ). || زمان . مهلت . زمان که بدهند. درنگ :
در صبوری بدان نواله ٔ نوش
مهل میخواست من نکردم گوش .

نظامی .


ببین که چند بگفتند با تو از بدو نیک
ببین که چند ترا مهل داد لیل و نهار.

عطار.


|| آهستگی . آرامی :
لیک مؤمن ز اعتماد آن حیات
می کند غارت به مهل و باانات .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
چشمه ٔ راج محل . [ چ َ م َ ی ِ م َ ح َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت الخیال نویسد: «چشمه ای است در حوالی راج محل از توابع بنگاله که آبی بسیار گرم دار...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.