اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نااستوار

نویسه گردانی: NAʼSTWʼR
نااستوار. [ اُ ت ُ ] (ص مرکب ) غیرمحکم . (شعوری ). سست . ناپایدار. بی ثبات نامطمئن . ناخاطرجمع. بی اعتبار: هرط فی الکلام ؛ سخن نااستوار و ردی گفت . امر مُعثَلِب ؛ کاری نااستوار. (منتهی الارب ). سخنی نااستوار، بی اعتبار و نادرست . بندی نااستوار. سست .پیمانی نااستوار، ناپایدار و بی اعتبار :
ببینیم تا گردش روزگار
چه بندد بدین بند نااستوار.

فردوسی .


کسی کاستواری نه کارش بود
همه کار نااستوارش بود.
درخت از پی آن بود دیرپای
که پاش از سکونت نجبند ز جای .
گرانسنگ باید چو پولاد گشت
خس است آنکه بازیچه ٔ باد گشت . ۞

امیرخسرو.


- نااستوار کردن ؛ سَفْسَفَة. مَرْدَلَة . (منتهی الارب ).
|| خائن . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء). خوان . (دهّار). خائن و ناقابل آدم . (شعوری ). آدمی که امین نبود. خائن و نمک بحرام . (ناظم الاطباء). خیانتکار. نادرست . غیرامین . غیرمؤتمن :
نیایدش [ شاه را ]دستور نادان به کار
دبیران نادان نااستوار.

ابوشکور.


ششم گردد ایمن به نااستوار
همی پرنیان جویداز خاربار.

فردوسی .


ز نا استواران مجوی ایمنی
چو یابی بزرگی میاور منی .

اسدی .


هر که عهدش سست و شد نااستوار
دور شو از وی مدارش دوستدار.

میرنظمی (از فرهنگ شعوری ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
کار نااستوار. [ رِ اُ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عریج . (منتهی الارب ). کار نامحکم .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.