اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نازپرورد

نویسه گردانی: NAZPRWRD
نازپرورد. [ پ َ وَ ] (ن مف مرکب ) کسی که به ناز و نعمت بزرگ شده باشد. نازپرورده . (فرهنگ نظام ). نازپرور. نازک طبع. نازک مزاج که تحمل سختی و شدت ندارد. که در ناز و نعمت پرورش یافته و زیسته است :
کای خواجه ٔ خوب نازپرورد
ره پرخطر است باز پس گرد.

نظامی .


وآن ساده سرین نازپرورد
دانی که بزخم نیست درخورد.

نظامی .


نازپرورد بکر طبع مرا
گم مکن با حجاب بازفرست .

خاقانی .


نازت بکشم که نازک اندامی
بارت ببرم که نازپروردی .

سعدی .


ببخشای بر ناله ٔ عندلیب
الا ای گل نازپرورد من .

سعدی .


بهار میوه چو نوروز نازپرورد است
که تا بلوغ دهان برنگیرد از پستان .

سعدی .


نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه ٔ رندان بلاکش باشد.

حافظ.


دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش .

حافظ.


چه بار است بر جان پردرد من
که خون شد دل نازپرورد من .

نزاری قهستانی .


نازپرورد هوا با نفس نتواند غزا
زن که باشد لایق معجر چه مرد مغفراست ؟

جامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.