اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نازح

نویسه گردانی: NAZḤ
نازح . [ زِ ] (ع ص ) دور: بلد نازح ؛ شهر دور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چاه آب برکشیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): بئر نازح ؛ چاهی که آبش تمام شده یا کم شده باشد. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
نازه . [ زِ ] (اِ) در تداول مردم سیرجان کرمان ، ناخن .
نازه . [ زِه ْ ] (ع ص ) پاک . پارسا. پاکدامن . (ناظم الاطباء). ج ، نزهاء.
ناضح . [ ض ِ ] (ع ص ، اِ) باران . مطر. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة)(المنجد). || شتر آبکش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شتر یا...
نعضة. [ ن ُ ض َ ] (ع اِ) واحد نعض است . رجوع به نُعض شود.
نازه النفس . [ زِ هَُن ْ ن َ ] (ع ص مرکب ) پرهیزکار. که تنها باشد و به خود و مال خود مخالطت بیوت نکند و مال و خانه ٔ خود از دیگران نیالاید. (م...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.