نازو
نویسه گردانی:
NAZW
نازو. (اِ) نوعی از طیور. (برهان قاطع) (آنندراج ). مرغان خوش الحان . (ناظم الاطباء). قمری . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به نارو شود. || درخت کاج . (شمس اللغات ). رجوع به ناز و ناژو شود. || گربه . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نازی . رجوع به نازی شود. || ماه . قمر. (ناظم الاطباء). || (ص نسبی ) در تداول ، بسیارناز. پرناز. که ناز بسیار کند. نازی . اهل ناز.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ناز و نعم . [ زُ ن ِ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نعمت و مال . فراخی . فراوانی . رخاء. آسایش . رامش . ناز و نعمت : هستندناصحانت ز ناز و نعم غنی ...
ناز ونوز. [ زُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قر و غربیله . (یادداشت مؤلف ). ادا و اطوار. رجوع به ناز شود.
ناز و نوش . [ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عیش و نوش . خوشگذرانی : صبا به تهنیت پیر می فروش آمدکه موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد.حافظ.
ناز و نیاز. [ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شیوه های عشق و حسن و حرکات و سکناتی که از طرفین سر زند. (آنندراج ) (بهار عجم ). || ناز و نعمت . ن...
پر ناز و غمزه . [ پ ُ زُ غ َ زَ / زِ ] (ص مرکب ) که ناز و غمزه ٔ بسیار دارد.