اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ناصر

نویسه گردانی: NAṢR
ناصر. [ ص ِ ] (اِخ ) از پارسی گویان قرن اخیر است . مؤلف صبح گلشن آرد: «مولوی محمد ناصر از مردم رامجرد افغانان بوده و مشق سخن از مولوی غلام جیلانی رفعت رامجوری نموده ... به سال 1259 هَ . ق . درگذشته است :
بر گرد رخت که خط و خال آمده است
خضریست که همره بلال آمده است
نی نی غلطم که از پی غارت دل
شهزاده ٔ زنگ مورچال آمده است .

*


مثل تو به دهرشهسواری نبود
چون من به زمانه خاکساری نبود
پیوسته رکاب تو ببوسدخاکم
بر خاطر تو اگر غباری نبود.

(صبح گلشن ص 495).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
ناصر جرفادقانی . [ ص ِ رِ ج ُ ] (اِخ ) ابن خلیفةبن سعد، مکنی به ابوالشرف . از علمای قرن هفتم است . حمداﷲ مستوفی آرد «ابوالشرف جربادقانی صاحب ...
ناصر هندوستانی . [ ص ِ رِ هَِ ] (اِخ ) محمدناصرخان بن محمدقاسم خان از شاعران پارسی گوی هندوستان است و به روایت مؤلف صبح گلشن «بر نظم قصه ...
به خون ناحق ما را چرا بِمیراند خدای اگر سوی او خونی و ستمکاریم. ناصرخسرو. = به خون ناحق ما را چرا نَمیراند خدای اگر سوی او خونی و ستمکاریم. ناصرخسرو.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ناثر. [ ث ِ ] (ع ص ) گوسفندی که از بینی وی کرم مانندی برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن گوسفند که چون سرفد چیزی از بینی وی بیفتد. (مه...
ناسر. [ س ِ ] (اِخ ) دهی است به جرجان . از آن ده است حسن بن احمد محدث و محمدبن محمد فقیه حنفی . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.