اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ناصر

نویسه گردانی: NAṢR
ناصر. [ ص ِ ] (اِخ )ابن مهدی بن حمزه ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نصیرالدین . وزیر الناصرلدین اﷲ عباسی است . در همدان متولدشد و در ری پرورش یافت ۞ وسرانجام در بغداد به سال 592 هَ . ق . به وزارت رسیدو به روایت مؤلف تجارب السلف «ابن مهدی به سبب آنکه بر عنایت خلیفه اعتماد داشت غلامان بزرگ و مقربان خلیفه را اعتماد نمی کرد و در بعضی اوقات معاش ایشان رامنقطع می گردانید» ذهن خلیفه را بر وزیر بشورانیدند تا او را به سال 604 از وزارت معزول ساخت و چون مأموران خلیفه به مصادره ٔ اموالش رفتند «درجی کاغذ برگرفت و هرچه در ملک او بود از دواب و قماش و غلام و کنیزک و نقد ملک و اسباب بر آنجا نوشت و سبدی جوهر نفیس که وقتی خلیفه به او بخشیده بود آن را هم بنوشت و در آخر ذکر کرد که بنده به خدمت اعلی ازین جمله که درتفصیل است هیچ نداشت این همه از فواضل صدقات امیرالمؤمنین حاصل کرده است و نظر بر آن بود که چون وزارت منصبی بزرگ است تجمل مناسب آن می باید و اکنون به آن جمله هیچ حاجت ندارد و اجازه می خواهد آن را تسلیم خزانه داران و معتمدان حضرت کند و زعم بنده آن است که از او گناهی که موجب تلف نفس باشد صادر نشده است » ۞ و ناصرالدین در جوابش امان نامه ای داد و ناصر پس از آن در سرائی به دارالخلافه مقام گزید و به ناز و نعمت تا آخر عمر در آنجا زیست و به سال 617 درگذشت و در جوار مشهد امام موسی بن جعفر مدفون گشت . (از تجارب السلف صص 232 - 236) (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1092). و نیز رجوع به حبیب السیر ج 1 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ناصر جرفادقانی . [ ص ِ رِ ج ُ ] (اِخ ) ابن خلیفةبن سعد، مکنی به ابوالشرف . از علمای قرن هفتم است . حمداﷲ مستوفی آرد «ابوالشرف جربادقانی صاحب ...
ناصر هندوستانی . [ ص ِ رِ هَِ ] (اِخ ) محمدناصرخان بن محمدقاسم خان از شاعران پارسی گوی هندوستان است و به روایت مؤلف صبح گلشن «بر نظم قصه ...
به خون ناحق ما را چرا بِمیراند خدای اگر سوی او خونی و ستمکاریم. ناصرخسرو. = به خون ناحق ما را چرا نَمیراند خدای اگر سوی او خونی و ستمکاریم. ناصرخسرو.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ناثر. [ ث ِ ] (ع ص ) گوسفندی که از بینی وی کرم مانندی برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن گوسفند که چون سرفد چیزی از بینی وی بیفتد. (مه...
ناسر. [ س ِ ] (اِخ ) دهی است به جرجان . از آن ده است حسن بن احمد محدث و محمدبن محمد فقیه حنفی . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.