ناصر بخارائی . [ ص ِ رِ ب ُ ] (اِخ ) معروف به درویش ناصر از شاعران قرن هشتم است و به روایت هدایت
۞ با شاه شجاع مظفری معاصر بوده است ، محمد مظفر حسینی مؤلف تذکره ٔ روز روشن آرد: «قاضی بخارا بود از قضا استعفا خواست و ترک و تجرید اختیار کرد، سلمان ساوجی را در بغداد ملاقات کرد و به خدمت سلطان اویس رسید»
۞ . مؤلف قاموس الاعلام او را شاعری درویش مسلک و لاابالی که با کتاب کهنه ای در جیب و لباس ژنده ای بر تن به سیر و سیاحت روزگار می گذرانده ، توصیف کرده است . وی به سال
779 هَ . ق . درگذشت
۞ . از اشعار اوست :
خط برآوردی و افکندی به جانم اضطراب
ملک معمور از برات ِ بی جهت کردی خراب .
*
دل مجروح را پروای تن نیست
شهیدعشق محتاج کفن نیست
مرا دل می کشد جائی که آنجا
صبا را زهره ٔ آمدشدن نیست .
*
درویش را که ملک قناعت مسلم است
درویش نام دارد و سلطان عالم است .
*
قدی چو سرو و رخی همچو ارغوان داری
مرو به باغ که در خانه بوستان داری .
*
در مدرسه کس را نرسد دعوی توحید
منزلگه مردان موحد سر دارست .
رجوع به نگارستان سخن ص
115 و تذکرةالشعرا ص
270 و تاریخ ادبیات براون ج
3 ص
370 و ریحانةالادب ج
4 ص
144 و مرآةالخیال ص
56 و بهارستان ص
120 و تذکره ٔ نصرآبادی ص
432 و صبح گلشن ص
494 شود.