نبو
نویسه گردانی:
NBW
نبو. [ ن َب ْوْ ] (ع مص ) بازجَستن تیغ از زخمگاه و کار نکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برجستن شمشیر از زخمگاه و کار نکردن آن . (از ناظم الاطباء). واپس جستن شمشیر. (تاج المصادر بیهقی ) (ازمعجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || کوتاهی کردن و نرسیدن تیر به هدف . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کوتاهی کردن و اصابت نکردن تیر. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || برداشته شدن چشم از چیزی بسوی دیگری ، و در حدیث احنف است : قدمنا علی عمرولیلی وفد فنبت عیناه عنهم و وقعت علی ؛ یعنی دیده از آنان برداشت و بدیشان ننگریست . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || کند گشتن بینائی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زشت گردیدن صورت چندانکه چشم انکار کند از آن . (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از المنجد). || نفرت کردن و نپذیرفتن طبع چیزی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نفرت کردن طبیعت از چیزی و نپذیرفتن آن را. (از ناظم الاطباء). || موافق نیامدن جای کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (ازآنندراج ). موافق میل نیامدن و پسند نشدن منزل و فراش کسی را. (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). || قرار نیافتن در جائی . (از معجم متن اللغة). به جای قرار ناگرفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از معجم متن اللغة) (از المنجد). || قرار نیافتن زین و پالان بر پشت ستور. (از معجم متن اللغة). || آرام نیافتن پهلوی کسی بر بستر. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || جفا کردن . (از معجم متن اللغة) (از المنجد). || دور شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || دوری جستن از کسی . (ناظم الاطباء). || منقاد نشدن چیزی یا کاری کسی را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (از المنجد). || زایل کردن چیزی را. (از المنجد) (از معجم متن اللغة). || فربه شدن . (از معجم متن اللغة). || (اِمص ) علو. ارتفاع . (المنجد).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
نبو. [ ن َ ] (اِخ ) نام یکی ازخدایان بابل است . به عقیده ٔ بابلیان ، مردوک ، پسر خدای آسمان و قائم مقام او را پسری بود بنام نبو [ یعنی : خبر...
نبو. [ ن َ ] (اِخ ) کوهی است از سلسله کوههای عباریم در موآب روبروی اریحا که موسی از بالای آن اراضی مقدسه را مشاهده نمود، و معلمان در تحق...
نبو. [ ن َ ] (اِخ ) مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: شهری است در مشرق اردن که جادیان آن را مرمت نمودند، در نزدیکی کوه نبو واقع است . موآبیان ...
نبوء. [ ن ُ ] (ع مص ) نب ء. رجوع به نب ء شود.