اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نثرة

نویسه گردانی: NṮR
نثرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ) بن بینی ، یا اندرون بینی و آنچه متصل آن باشد، یا گشادگی میان دو بروت مردم و شیر، محاذی وتره ٔبینی ۞ . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). بینی شیر، و جای خلمش . (از التفهیم ). فرجه ٔ میان شاربین ، و بر طرف انف [ = پره ٔ بینی ] نیز اطلاق شود، و بینی هم گفته شده است ، و در مجمل نثرة بمعنی خیشوم و ماوالاه آمده است . (از بحرالجواهر). چاهک میان دو سبیل در لب بالائین مردم و در لب شیر درنده . (فرهنگ خطی ). جویک لب . (دستوراللغة). گو لب زبرین . || زره که در پوشیدن آسان باشد، یا زره فراخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زره فراخ . (مهذب الاسما) (فرهنگ خطی ). || عطسه ٔ ستور و سرفیدن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عطسه ٔ ستور. (فرهنگ خطی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
نثرة. [ ن َ رَ ] (اِخ ) نام دو ستاره ٔ نزدیک یکدیگر از منازل ماه ، ومیان آنها فرق یک وجب و در آن اندکی سپیدی مانان به ابرپاره ، و آن بینی ...
نثره . [ ن َ رَ / رِ ] (اِخ )نثرة. رجوع به نثرة شود : و نثر او از نثره ٔ آسمان حکایت کردی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 255).
نصرة. [ ن َرَ ] (ع اِ) باران تام ۞ . (از اقرب الموارد) (از المنجد). نُصرَة. (المنجد).
نصرة. [ ن َ ص َ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناصر. (متن اللغة). رجوع به ناصر شود.
نصرة.[ ن ُ رَ ] (ع اِمص ) ۞ یاری کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). یاری دادن . (آنندراج ). یاری گری . (ناظم الاطباء). نصر. (المنجد). رجوع ب...
آل نصره . [ ل ِ ؟ ] (اِخ ) رجوع به معد شود.
عز نصره . [ ع َزْ زَ ن َ رُه ْ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) (از: فعل عزّ + فاعل ، نصر+ ه ) ارجمند است یاری او. و آن را پس از نام شاهان و سلاطین ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.