اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ندی

نویسه گردانی: NDY
ندی . [ ن ِ ] (از ع ، اِ) مماله ٔ نداء است . رجوع به ندا و نداء شود :
تنم به مهر اسیر است و دل به عشق فدی
همی به گوش من آید ز لفظ عشق ندی .

ادیب صابر.


اگر مرا ندی ارجعی رسد امروز
وگر بشارت لاتقنطوا رسد فردا.

خاقانی .


عارفان نظری را فری اینجا خوانند
هاتفان سحری را ندی اینجا شنوند.

خاقانی .


از گنبد فلک ندی آمد به گوش او
کای گنبد تو کعبه ٔ حاجت روای خاک .

خاقانی .


جان پروانه همی دارد ندی
کای دریغا صدهزارم پر بدی .

مولوی .


قوتی و راحتی و مسندی
در میان جان فتادش زآن ندی .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ندی . [ ن َ دا ] (ع اِ) خاک نمناک . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). ثَری ̍. (اقرب الموارد) (از المنجد). || نم . (منتهی الارب ) (آنندرا...
ندی . [ ن َ ] (ع ص ) تر. نمناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از المنجد). نَدی ّ. (المنجد). || مردسخی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ندی الکف ؛ ...
ندی . [ ن َ دی ی ] (ع اِ) انجمن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98). نادی . مجلس . (المنجد). انجمن روز یا انجمن مادامی که مجتمع باشند در وی . (منت...
ندی . [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهارباد بخش بافق شهرستان یزد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
ندی ٔ. [ ن َ ] ۞ (ع ص ) کوماج بر خاکستر نهاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گوشت بر آتش افکنده .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (نا...
ندی ٔ. [ ن َ دِءْ ] ۞ (ع اِ) کمان رستم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قوس قزح . (اقرب الموارد) (المنجد). آژفنداک . (ناظم الاطباء). || سرخی...
ندی تبیر. [ ن َ ت ُ ] (اِخ ) نام مردی که پس از تصرف بابل به دست داریوش ، در آنجا قیام کرد و به پادشاهی بابل رسید و سرانجام در جنگ با دار...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.