 
        
            نزاع 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        NZʼʽ 
    
							
    
								
        نزاع . [ن ُزْ زا ] (ع  ص ، اِ) ج ِ نازع . رجوع  به  نازع  شود.  ||  ج ِ نزیع، به معنی  غریب . و منه : نزاع القبائل ؛ به  غربائی  گویند که  در جوار قبیله ای  می زیند که  ازآن  نیستند. (از اقرب  الموارد). رجوع  به  نزیع شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        نزاع . [ ن ِ ] (ع  اِمص ) خصومت  و دشمنی  دو نفر با هم با زبان  یا استعمال  اسلحه . (فرهنگ  نظام ). با هم  کشاکش  کردن  به  خصومت . (غیاث  اللغات ). خ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نزاع . [ ن َزْ زا ] (ع  ص ) مرد سخت  برکشنده . (منتهی  الارب ).  ||  کشنده . رگی  که  به سوی  آبا و اصل  خود کشد. (فرهنگ  نظام ). فی  المثل : العرق  ن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ارانج érānj (پهلوی: ranjé)، ژنگ žanag (مانوی)، درگیری، زدو خورد، کشمکش (دری). فانکو آدینات 09163657861
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نزاع  کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) کشمکش  کردن . منازعه  کردن . ستیزیدن  : یکی  جهود و مسلمان  نزاع  می کردندچنانکه  خنده  گرفت  از نزاع  ایشانم ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نزاع  افکندن . [ ن ِ اَ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) ایجاد خلاف  و دشمنی  کردن . دشمنی  افکندن . کشمکش  و منازعه  برپا کردن .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نزعاء. [ ن َ ] (ع  ص ) املس الرأس . (یادداشت  مؤلف ). زنی  که  هر دو جانب  پیشانیش  موی رفتگی  دارد. (از اقرب  الموارد)  ۞ . تأنیث  انزع . رجوع  به...