اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نسر

نویسه گردانی: NSR
نسر. [ ن َ س َ ] (اِ) نسار. (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). مخفف نسار است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نسا.(آنندراج ) (فرهنگ نظام ). و آن جائی است از کوهستان و غیره که آفتاب کمتر در آن تابد. (برهان قاطع). جائی که آفتاب نتابد. (آنندراج ). زمینی که بر آن آفتاب نتابد یا بسیار کم تابد. (فرهنگ نظام ) ۞ . جائی را گویند از کوهستان و جز آن که هرگز آفتاب در آنجا نتابد. و آن را نسا و نسار و نسرم نیز نامند. (جهانگیری ). جائی که آفتاب نتابد. (انجمن آرا). || سمت جنوبی خانه . (یادداشت مؤلف ). نسار. در بشرویه ، نسر جای سرد را گویند و ایوان تابستانی رو به شمال را نسار گویند و در محاوره استعمال کنند: برو به سمت نسر، یعنی برو به سمت شمال . (فروزانفر، از حاشیه ٔ صحاح الفرس چ طاعتی ص 117). || سایبانی که بر سر کوه از چوب و علف سازند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). سایبان که بر سر کوه ازچوب خاشاک سازند. (آنندراج ) (از اوبهی ) (انجمن آرا). مخفف نسار است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سایه گاه . (صحاح الفرس ) (فرهنگ اسدی ص 135). به معنی سایبان به کسر اول [ ن ِ س َ ] هم گفته اند. (برهان قاطع). مؤلف فرهنگ نظام آرد: جهانگیری گوید «و صاحب فرهنگان آورده اند که سایبانی باشد بر سر چوب کرده که از چوب و خس و خاشاک ترتیب دهند». شمس فخری راست :
ملک در تاب آفتاب ستم
سازد از عدل تو همیشه نسر.
شاعر گوید ۞ :
دور ماند ازقرین و خویش و تبار
نسری ساخت بر سر کهسار.
بسیاری از فرهنگ نویس های پیش از جهانگیری معنی دوم نسر را سایه ٔ کلاه نوشته اند و جهانگیری تشریح معنی سایه ٔ کلاه را نسبت به آنها داده . صحاح الفرس ، شاعر را رودکی نوشته و مصراع دوم را طوری دیگر نقل کرده و شعر را شاهد برای نسر به معنی کرکس عربی قرار داده و عبارتش این است : «نسر سایه باشد و نسر به لفظ عرب کرکس باشد. رودکی گفت :
دور گشت از دیار خویش و تبار
نسر می ساخت بر سر کهسار»
یعنی آن شخص مانند کرکس بود که با کوهسار می ساخت . (از فرهنگ نظام ). || سایه . (ازبرهان قاطع) (ناظم الاطباء). مطلق سایه را گویند عموماً و سایه ٔ کوه را خصوصاً و به معنی سایه ٔ کلاه هم به نظر آمده است . (برهان قاطع). سایه ٔ کوه . سایه ٔ کلاه .(ناظم الاطباء). مخفف نسار است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || به معنی سرما خوردن از زیاد نشستن در سایه هم هست . (فرهنگ نظام ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
نصر. [ ن َ ](اِخ ) (امیر...) ابن خلف مکنی به ابوالفضل ، پادشاه سیستان است . به سال 460 هَ . ق . تولد یافت و در 482 به امارت رسید و قریب هش...
نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن درهم بن نصربن رافع، از نوادگان نصربن سیار است ، پس از پدر، او و برادرش صالح حکومت سیستان یافتند و چون یعقوب لیث ب...
نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن دُهمان ، از معمرین عهد جاهلیت و از رؤسای بنی غطفان است و به روایت ابن الجوزی 190 سال زیسته است و در عرب اعجوبه ...
نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن عمرو قحطانی ، از بنی نمارةبن لخم ، جد سلسله ٔ بنی نصر از ملوک لخیمة است - که بدان دولت مناذره نیز گویند - اول...
نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن رشیدالدوله محمودملقب به جلال الدوله ، رجوع به نصربن محمود المرداسی و نیز رجوع به تاریخ الخلفاء صفحه ٔ مقابل ص 104 ...
نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن زهران بن کعب ازدی ، جد جاهلی یمنی است . بنی دهمان و بنی عیمان از نسل وی اند. رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 431 و جمهر...
نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن سبا، عبدالشمس بن یشجب بن یعرب ، از سلاطین جاهلی و از ملوک بنی حمیر در سرزمین یمن است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص ...
نصر. [ ن َ ](اِخ ) ابن سبکتکین . رجوع به نصربن ناصرالدین شود.
نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن سیاربن رافعبن حَرّی بن ربیعة الکنانی ، متولد سال 46 هَ . ق .، شیخ مضریان خراسان و از شاعران و خطیبان عرب و والی بل...
نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن شبث العقیلی ۞ ، از متعصبان عرب است ، وی در ولایت کیسوم (در شمال حلب ) اقامت داشت و چون هارون الرشید درگذشت و بین...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۲ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.