اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نشان

نویسه گردانی: NŠAN
نشان . [ن ِ ] (نف مرخم ) نشاننده . (از برهان قاطع) (جهانگیری ). مخفف نشاننده . (یادداشت مؤلف ). اسم فاعل مرخم است از نشاندن . (از حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). نشاننده را نیز گفته اند که فاعل نشاندن باشد و به این معنی بجز ترکیب در آخر کلمات مستفاد نمی شود. همچو:شاه نشان . و سکنجبین صفرانشان و شیره ٔ کاسنی حرارت نشان . (از برهان قاطع). نشاننده . نهنده . نصب کننده . || برقرارکننده . || فرونشاننده . || آرام دهنده . (ناظم الاطباء) || مطفی ٔ. کشنده : آتش نشان . || (ن مف مرخم ) مخفف نشانیده . (یادداشت مؤلف ): جواهرنشان . گوهرنشان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ماه نشان . [ ن ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان اوریاد، در بخش ماه نشان است که در شهرستان زنجان و در دامنه ٔ کنار رود قزل اوزون واقع است . سردس...
نشان وار. [ ن ِ ] (اِ مرکب ) نمودار. نمونه . نشانه : ای نموداری ز یک لفظ وفاق تو بهشت ای نشان واری ز یک حرف خلاف تو سقر. ازرقی .
شاه نشان . [ ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که با نفوذ و سیاست خود بتواند کسی را به تخت پادشاهی نشاند. (فرهنگ نظام ). شاه نشاننده . شاه تراش . امرایی ...
نشان دار. [ ن ِ ] (نف مرکب ) که علامتی دارد. || علم . سرشناس . که به علامتی نزد همگان معروف است . || مشخص . نمایان . هویدا.- دروغ نشان د...
نشان پذیر.[ ن ِ شام ْ پ َ ] (نف مرکب ) متصف . (یادداشت مؤلف ).
نشان زدن . [ ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نشان و مدال بر سینه ٔ خود نصب کردن .
نصرت نشان . [ ن ُ رَ ن ِ ] (ص مرکب ) نصرت آیت . ظفرنمون : و بهادران لشکر نصرت نشان به اقدام مدافعت و ممانعت پیش رفته . (حبیب السیر ج 3 ص 276...
نعمت نشان . [ ن ِ م َ ن ِ ] (نف مرکب ) کارنده ٔ نعمت . کنایه از تخم افشاننده . که بذر بر زمین افشاند. (یادداشت مؤلف ) : گاو گردون بر کهکشان چو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
وصف کردن، تعریف کردن، شرح دادن
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.