نصر
نویسه گردانی:
NṢR
نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن مالک بن حسل بن عامربن لؤی ، از قریش ، جدّی جاهلی است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 348 و جمهرةالانساب ص 157 شود.
واژه های همانند
۱۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ابوبکر احمدبن نصر. [ اَ بو ب َ اَ م َ دِ ن ِ ن َ ] (اِخ ) وراق بوده و کتابت مصحف نیز می کرده و در نیمه ٔ اول قرن چهارم میزیسته است . (ابن ال...
ابن ابی نصر میورقی . [ اِ ن ُ اَ ن َ رِ م َ رَ ] (اِخ ) محمدبن ابی نصر، فتوح بن عبداﷲ ازدی . ولادت قبل از سال 420 هَ .ق . در جزیره ٔ میورقه ۞...
اَبونَصْرْ مَنْصورِ بْنِ عَراق، ریاضیدان و منجم نامدار ایرانی سدۀ ۴ و ۵ ق / ۱۰ و ۱۱ م، از آل عراق یا خوارزمشاهیان قدیم. به رغم شهرتی که ابونصر در روز...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
یاژ، یاجوس، یاژوس، یَجوس (سنسکریت: یَجوس)
گادیا (سنسکریت: گَدیَ)
نثر. [ ن َ ] (ع ص ) پراکنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). || (اِ) سخن پاشیده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (مهذب ا...
نثر. [ ن َ ث َ ] (ع اِ) آنچه پراکنده گردد و بریزد از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
نثر. [ن َ ث ِ ] (ع ص ) بسیارسخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
نسر. [ ن َ ] ۞ (ع اِ) کرکس . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (دهار)(جهانگیری ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (نصاب ). ججا....
نسر. [ ن َ س َ ] (اِ) نسار. (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). مخفف نسار است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نسا.(آنندراج ) (...
نسر. [ ن َ ] (اِخ ) نام دوستاره است در فلک موسوم به نسر طایر و نسر واقع. (برهان قاطع) (از منتهی الارب ). در ستاره های ثوابت رصدشده ٔ آسمان ...