نصر
نویسه گردانی:
NṢR
نصر. [ ن َ ] (اِخ ) عبداﷲبن سعید قرمطی ، مکنی به ابوغانم و مشهور به نصر از زعمای قرامطه است ، در آغاز در قریه ٔ زابوقه ٔ عراق معلم اطفال بود، سپس به زکرویةبن مهرویه ٔ قرمطی پیوست و از پیروان او شد، و خود را نصر نامید، و قبیله ای از بنی کلب را با خود همراه و آهنگ تسخیر شام کرد و در سر راهش به شهر بصره فرود آمد و سران آنجا رابکشت ، سپس به طبریه رفت و مرتکب قتل و فجایع شد، سرانجام فراری و کشته شد. (از الاعلام زرکلی ج 4 ص 222).
واژه های همانند
۱۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
سوره نصر در مدینه نازل شده و دارای ۳ آیه است.
نصر به معنی پیروزی و یاری است.
نامها
نام دیگر این سوره تودیع(خداحافظی) است. زیرا آخرین سورهای ا...
آل نصر. [ ل ِ ن َ ] (اِخ ) آل لخم . آل عمروبن عدی . ملوک حیره . مناذره . سلسله ای از امرای عرب که در عراق حکومت داشته از پادشاهان ایران اطا...
ام نصر. [ اُم ْ م ِ ن َ ] (اِخ ) از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 286 شود.
بنه نصر. [ ب ُ ن َ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان آب است که در بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ...
بنی نصر. [ ب َ ن َ ] (اِخ ) رجوع به بنونصر و طبقات السلاطین چ لین پول ص 24، 25 و 26 شود.
باستان شناسان اواخردوره پیش از تاریخ بین النهرین را به دوران حسونا[1]،سامره، حلف[2]، عبید، اروک، جمدت نصر[3] و سلسلههای قدیم[4] تقسیم می کنند.
مح...
ابن نصر. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) ابوعلی حسن بن علی عبدی ملقب به همام . شاعری شیعی از مردم واسط. در دمشق و گاهی بغداد اقامت داشت و بعض بزر...
ابن نصر. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) ابوالحسن علی . متوفی به سال 376 هَ . ق . از ادبای وقت خویش و از کتب اوست : کتاب البراعة و کتاب صحبةالسلطان .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نصر احمد. [ ن َ رِ اَ م َ ] (اِخ ) رجوع به نصربن احمد سامانی شود : چنان خواندم در اخبار سامانیان که نصر احمد سامانی هشت ساله بود. (تاریخ ب...