اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نضج

نویسه گردانی: NḌJ
نضج . [ ن َ ض َ ] (ع مص ) پختن و رسیدن و قابل خوردن شدن خرما و گوشت و جز آن ۞ . (از اقرب الموارد). و اسم از آن نُضج و نَضج است . (از اقرب الموارد). رجوع به نُضج شود. || یک سال گذشتن و باردار نشدن ناقه . یعنی طولانی شدن وقت زائیدن آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). گویند: نضجت الناقة بولدها. رجوع به نُضج و نَضج شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
نضج . [ ن ُ / ن َ ] ۞ (ع اِمص ) پختگی و رسیدگی گوشت و خرما و جز آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). پختگی . رسیدگی در میوه و گوشت و خوردنیها....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نضج یافته . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پخته شده . رسیده شده . (ناظم الاطباء).
نضج گرفتن . [ ن ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نضج یافتن . پخته شدن . رسیده شدن . (ناظم الاطباء). || آماده شدن ماده برای دفع. نضج یافتن . (ناظ...
نضج یافتن . [ ن ُ ت َ ] (مص مرکب ) نضج گرفتن . رجوع به نضج گرفتن شود.
نزج . [ ن َ ] (ع مص ) پای کوفتن . رقصیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.