نضرت
نویسه گردانی:
NḌRT
نضرت . [ ن َ رَ ](ع اِمص ) تازگی . (غیاث اللغات ). نضرة. رجوع به نَضرَة شود : یا در چمن دل او خضرتی و نضرتی ظاهر شود. (سندبادنامه ص 53). حرقت حرفت ادب در او رسیدو در نضرت جوانی و حسرت امانی و عنفوان زندگانی فروشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 391). تکیه بر قوت و شوکت زدن و به نضرت حال و خضرت وقت مغرور گشتن از فضیلت عقل و نهج رشد دور است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 161).
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
نظرت . [ ن َ رَ ] (ع اِمص ) نظرة. نگاه کردن : بوسه و نظرت حلال باشد باری حجت دارم بر این سخن ز وچرگر. زینبی (یادداشت مؤلف ).تفاوت میان ...