اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نقش گرفتن

نویسه گردانی: NQŠ GRFTN
نقش گرفتن . [ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نقش قبول کردن . (از آنندراج ). نقش پذیرفتن :
دل نقشی از مراد چو موم از نگین گرفت
یک لحظه بود جفت و همه عمر فرد ماند.

خاقانی .


چنین که من ز لباس تعلق آزادم
عجب که پهلوی من نقش بوریا گیرد.

صائب (از آنندراج ).


|| تأثیر کردن . مؤثر افتادن :
خدا را ای نصیحت گو حدیث از مطرب و می گو
که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمی گیرد.

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.