اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نقل

نویسه گردانی: NQL
نقل .[ ن ُ ق َ ] (ع اِ) پنجم و ششم شب از ماه . (ناظم الاطباء). || ج ِ نُقْلة. رجوع به نُقْلة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
نقل آور. [ ن ُ وَ ] (نف مرکب ) آنکه نقل ها را سربه راه سازد در بزم شراب . (آنندراج ) (از بهار عجم ).
نقل بند. [ ن َ ب َ ] (نف مرکب ) جمعکننده ٔ قصه ها و افسانه ها. (ناظم الاطباء).
بازگفت
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نقل پذیر. [ ن َ پ َ ] (نف مرکب ) منقول . که قابل انتقال و جابه جا کردن است .
نقل روح . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) عمل بعضی از اهل ریاضت که روح خود را به جسم دیگری برند، به شرطی که آن جسم از جان خالی...
نقل فروش . [ ن ُ ف ُ ] (نف مرکب ) کسی که نقل می فروشد. (ناظم الاطباء) : جویان وصل نقل فروشیم و لعل وی دیگر کجا رویم که اینجاست نقل و می ....
نقل آباد.[ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم بالا از بخش سیرد شهرستان زنجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
این واژه اربی است و پارسی آن این می باشد: جیناوات jinãvãt (اوستایی: جَئینیاوَرَت)
نقل پذیری . [ ن َ پ َ] (حامص مرکب ) صفت نقل پذیر. رجوع به نقل پذیر شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.