نک ء
نویسه گردانی:
NK ʼ
نک ء. [ ن َک ْءْ] (ع مص ) پوست باز کردن از ریش . (صراح ) (تاج المصادر بیهقی ). باز کردن پوست را از ریش پیش از به شدن پس ریم به هم رسانیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || کشتن دشمن را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مجروح کردن و کشتن دشمن را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پراکنده و مغلوب کردن خصم را. لغتی است در نکایة. (از متن اللغة). || گزاردن حق کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
نک . [ ن َ / ن ِ ] (ق ) مخفف اینک است . (آنندراج ) (انجمن آرا). اینک . اکنون . حالا. نون . شکسته ٔ اینک . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اینک شود ...
نک . [ ن َ ] (اِ) زاج و زمه را گویند وآن چیزی است شبیه به نمک . (برهان قاطع) (آنندراج ). زاک . زاغ . شب ّ. زمچ . زمه . (یادداشت مؤلف ). مصحف...
نک . [ ن ُ ] (اِ) منقار مرغان . (برهان قاطع) (آنندراج ). منقار مرغ . (ناظم الاطباء). مخفف نوک یعنی منقار است . (انجمن آرا). نوک . منقار. (یادداش...
به ضم س و ن. سک نک کردن: سیخونک زدن در گویش کازرونی(ع.ش)
نک و نال . [ ن ِ ک ُ / ن ِک ْ ک ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول ، شکایت . گله . اظهار عدم رضایت . شکایتی نه روشن و واضح . (یادداشت مؤلف ). نا...
دره نک . [ دَ رِ ن َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان میداود (سرگچ ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری باغ ملک و 18 ه...
نک و ناله . [ ن ِ ک ُ / ن ِک ْ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) نک و نال . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نک و نال شود.
تای نک سارسس . [ ن ُ س ِ ] (اِخ ) ۞ «تانااکسار». رجوع بهمین کلمه و «بردیا» (پسر کورش کبیر) و ایران باستان ج 1 ص 465 و صص 480-481 شود.