اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نگار

نویسه گردانی: NGAR
نگار. [ ن ِ ] (اِخ ) یکی از دهستان های بخش مشیز شهرستان سیرجان است ، در مشرق بخش در جلگه ٔ سردسیری واقع و محدود است از شمال به ارتفاعات خانه کوه ، از مشرق به دهستان ده تازیان ، از جنوب به دهستان قلعه عسکر، از مغرب به دهستان حومه ٔ مشیز. آبش از رودخانه و قنوات و چشمه ، محصول عمده اش پنبه و غلات و حبوبات ، شغل اهالی زراعت است . این دهستان از 21 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 1100 تن است . مرکز دهستان قریه ٔ نگار و قرای مهم آن عبارت است از: دولت آباد، محمدآباد، سلطان آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
(واژهٔ پیشنهادی) ثبت کنندهٔ سخنان و اقوال
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نبض نگار. [ ن َ ن ِ ] (اِ مرکب ) ۞ وسیله ای که با آن قوت و ارتفاع ضربان نبض را ترسیم کنند و اندازه گیرند.
صدق نگار. [ ص ِ ن ِ ] (نف مرکب ) راست نویس . حقیقت نویس . درست نویس .
جان نگار. [ جان ْ ن ِ ] (نف مرکب ) نگارنده ٔ جان . نقش کننده ٔ جان . آفریننده ٔ جان : پادشاه پادشاهان جان نگار انس وجان آنکه نامش بر زبان از آ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کله نگار. [ ک ِل ْ ل َ / ل ِ ن ِ ] (نف مرکب ) کنایه از فراش نوشته اند. (آنندراج ). فراش و آنکه فرش و بساط می گستراند. (ناظم الاطباء) : فرمان ص...
گنج نگار. [ گ ُ ن ِ ] (اِ مرکب ) میزان الحجم ترسیمی . ۞ (واژه های مصوبه ٔ فرهنگستان ).
مدحت نگار. [ م ِ ح َ ن ِ ] (نف مرکب ) مداح . ستایشگر. ستاینده . مدحتگر : تا حد تیغ باشد نصرت طراز ملک تا نوک کلک باشد مدحت نگار تیغ.مسعودسعد.
مریم نگار. [ م َرْ ی َ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان ؛ در 18هزارگزی شمال غربی صحنه و 4هزارگزی شرق راه ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.