اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نگرش

نویسه گردانی: NGRŠ
نگرش . [ ن ِ گ َ رِ ] (اِمص ) ۞ نگاه کردن . دیدن . (برهان قاطع). نگرستن . (برهان قاطع) (آنندراج ). بینش . نظر. نگاه . ملاحظه . مشاهده . (ناظم الاطباء). عمل نگریستن . اسم از نگریستن است . (یادداشت مؤلف ) : باریک موی کشیده ٔ خوب نگرش . (التفهیم ). یعنی نگرش او در هر کار از بهر رضای اﷲ باشد. (کتاب المعارف ). دیده ٔ من از واسطه ٔ دیدن او از من دیده بردوخت و نگرش به اصل کار و هویت خویش درآموخت . (تذکرةالاولیاء از حاشیه ٔ برهان قاطع). || دقت . توجه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نگرش کردن شود. || محابا. ملاحظه .
- بی نگرش ؛ بی ملاحظه . بی محابا. (یادداشت مؤلف ) : سپاهی هولناک دارد و از کشتن هیچ باک نمی دارند و بی تکلف و بی نگرش همی حرب کنند. (تاریخ سیستان ص 209).
|| رویة. (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح نجوم ) نظر و اتصال در کواکب . (مقدمه ٔ التفهیم ، از فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بی نگرش . [ ن ِ گ َ رِ ] (ص مرکب ) (از: بی + نگرش ، اسم مصدر از نگریستن ) رجوع به نگرش شود.
خردک نگرش . [ خ ُ دَ ن ِ گ َ رِ ] (ص مرکب ) خردنگرش . (از ناظم الاطباء). نظرتنگ . کم بین . (یادداشت بخط مؤلف ) : خردک نگرش نیست که خرده نگرش ک...
خرده نگرش . [ خ ُ دَ /دِ ن ِ گ َ رِ ] (ص مرکب ) اندک بین . کوتاه نظر. نظرتنگ .تنگ چشم . چشم تنگ . ندیدبدید. خرده بین . لئیم . کوتاه بین . کوته بین ....
نگرش کردن . [ ن ِ گ َ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نظر کردن . نگاه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). دیدن . نگرستن . || ملاحظه کردن . (فرهنگ فارسی معین ...
اندک نگرش . [ اَ دَ ن ِ گ َ رِ ] (ص مرکب ) آنکه بحسابهای بسیار کوچک نیز دقت کند. آنکه از مال بسیار قلیل نیز صرف نظر نتواند کرد. اندک بین . کم...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.