اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نما

نویسه گردانی: NMA
نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] ۞ (اِ) صورت ظاهر. (فرهنگ فارسی معین ). آنچه در معرض دید و برابر چشم است :
بسی فربه نماید آنکه دارد
نمای فربهی از نوع آماس .

سنائی .


سرمه ٔ بیننده چو نرگس نماش
سوسن افعی چو زمرد گیاش .

نظامی .


|| نشان .نمودار. مظهر :
چون فضل ربیعی نه که چون فصل ربیعی
کز جود طبیعی همه تن لطف و نمائی .

خاقانی .


|| در اصطلاح بنایان ، نمای بنا و عمارت .آنچه از بیرون سوی دیده شود. (از یادداشت مؤلف ). منظره ٔ خارجی بنا و عمارت . (فرهنگ فارسی معین ). || (نف مرخم ) به صورت مزید مؤخر و نیز در ترکیب بدین معانی آید: 1- به معنی نماینده و نشان دهنده : آب نما. بادنما. پانما. جهان نما. چهره نما. خودنما. دندان نما. دورنما. راهنما. رونما. سراپانما. صواب نما. قبله نما. قدرت نما. قطب نما. گاه نما. گنبدنما. گندم نما. گیتی نما. معجزنما. مکارم نما. هنرنما. 2- به معنی کننده : استم نما. داوری نما. 3- به معنی شکل و منظره : بدنما.خوش نما. 4- مخفف نموده است : خواب نما. (یادداشت مؤلف ). انگشت نما. دست نما. شب نما. 5- به معنی شبیه و مانند: ابرنما. اهل نما. دوست نما. سنگ نما. لعل نما.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) جلال الدین حسن فرزند نظام الدین احمد. فقیه شیعی .
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ )نجیب الدین ابوابراهیم محمدبن جعفربن محمدبن نمای حلی ربعی . فقیه شیعی . او شاگرد ابن ادریس و استاد محقق صاحب ...
نشو و نما. [ ن َش ْ وُ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) روییدگی و بالیدگی . (ناظم الاطباء). گوالش . بالش . رشد. رجوع به نشو و نیز رجو...
به معنی نشان دهنده افزار / ابزار و در معرض دید قرار دادن ابزار ها
ابزاری که برای زمان سنجی با خورشید طراحی شده ، ساعت آفتابی ، ساعت خورشیدی ، درحالت کلی می تواند شامل بناهایی که کاربرد نجومی داشتند نیز باشد (مانند بر...
انگشت نما. [ اَ گ ُ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (ن مف مرکب ) هر چیز آشکار و نمودار. نموده شده ٔ به انگشت . و هر چیز مشهور و معروف بخصوص در بدی . (ناظم الاط...
داوری نما. [ وَ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) کسی که داوری آشکار سازد. که حکومت و قضاوت و حکمیت در کار آرد : پس ازین ، داوری نمای بزرگ یاد کر...
دندان نما. [ دَ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) دندان نمای . که دندان نماید. که دندان نشان دهد. || بسیار نمایان و آشکار، چون : بخیه ٔدندان نما و...
دیوانه نما. [ دی ن َ / ن ِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) که دیوانه بنظر آید. که به دیده چون بیخردان آید. که تصور رود دیوانه است .
خویشتن نما. [ خوی / خی ت َ ن ُ/ ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) خودنما. پرده برانداز. ذاعیة؛زن گول سست خویشتن نما و خویشتن آرا. (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۸ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.