اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نوا

نویسه گردانی: NWʼ
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) احمد (سید...)، فرزند مولوی دلیل اﷲ دهلوی بدایونی ، ملقب به ظهوراﷲخان و متخلص به نوا. از پارسی گویان قرن سیزدهم هندوستان است ، به سال 1229 هَ . ق . سفری به ایران کرد و از فتحعلی شاه قاجار لقب «سعدی هند» گرفت ، سپس به هندوستان بازگشت و در فرح آباد ساکن شد. او راست :
یار در خواب و شب آخرشد و دل کام طلب
مصلحت چیست که بیدار کنم یا نکنم .
مدعی آمد عیادت از زبان یار کرد
آه این پرسش مرا بار دگر بیمار کرد.
دستی به دوش غیر نهاد از سر وفا
ما را چو دید سستی پا را بهانه ساخت .
(از مجمع الفصحاء چ مصفا ج 3 ص 1089) (صبح گلشن ص 539) (قاموس الاعلام ج 6 ص 4601) (ریحانة الادب ج 4 ص 234).
و رجوع به سفینة المحمود، مجلس سیم ، مرتبه ٔ سیم و تذکره ٔ هندی ص 262 و فرهنگ سخنوران شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نوا. [ ن َ ] (اِ) وسایل زندگی . آنچه زندگی رادرخور است . (سعید نفیسی ، تعلیقات تاریخ بیهقی ، از حاشیه ٔ برهان چ معین ). ۞ روزی . قوت . (جهانگ...
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا لاریجان بخش لاریجان شهرستان آمل ، در 9 هزارگزی مشرق رینه ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است ...
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه ، در 3 هزارگزی شمال غربی مراغه و 3 هزارگزی شمال جاده ٔ مراغه به آ...
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) حیدرعلی (میرزا...)، فرزند آقا محمدمهدی آسوده ٔ شیرازی ، ملقب به تاج الشعراء و متخلص به نوا. از شاعران قرن سیزدهم هجری است...
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) درویش حسین کاشانی ، متخلص به نوا. از شاعران متوسط قرن سیزدهم هجری و از معاصران هدایت مؤلف مجمع الفصحاست . از اوست :هیچ...
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) قاضی ابوطاهر خواجه صدر، متخلص به نوا. از شاعران قرن سیزدهم هجری است و تذکره ای راجع به مشایخ و اکابر سمرقند تألیف کر...
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) ملا علی ، متخلص به نوا. از شاعران قرن سیزدهم هجری است . رجوع به فرهنگ سخنوران ص 616 شود.
نوا. [ ن َ ] (اِخ ) میرزا آقاجان یزدی ، متخلص به نوا. از شاعران قرن سیزدهم هجری است . رجوع به حدیقة الشعراء نسخه ٔ خطی و فرهنگ سخنوران ص 6...
نواء. [ ن ِ ] (ع ص ،اِ) ج ِ ناو. رجوع به ناو (ع ص ) و ناویة شود. || (مص ) دشمنی کردن با هم . (از صراح اللغة) (از اقرب الموارد). || مفاخره ...
بی نوا. [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نوا) بی سامان . (آنندراج ). بی سر و سامان . بی سرانجام . (ناظم الاطباء) : بجای دگر خانه جویی سزاست که ایدر ...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.