اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نوبت دار

نویسه گردانی: NWBT DʼR
نوبت دار. [ ن َ / نُو ب َ ] (نف مرکب ) کشیکچی . گارد خاص . (یادداشت مؤلف ). نوبه دار. نوبتی دار. رجوع به نوبتی دار شود : به شب با هر کدام که او را بایستی بر آن منظر بخفتی و در زیر منظر نوبت داران بخفتند، قضا را نوبت داری را نظر در این کنیزک آمده بود. (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی ). بیامد تا سراپرده ٔ شاه ، هیچ کس در آنجا نبود الا دو مرد نوبت دار. (اسکندرنامه ). خادمان و نوبت داران شاه را خبر کردند. (اسکندرنامه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.