نووی
نویسه گردانی:
NWWY
نووی . [ ن َ وَ وی ی ] (اِخ ) محمدبن عمربن عربی بن علی معروف به نووی و مکنی به ابوعبدالمعطی ، از علمای قرن چهاردهم هَ . ق . است . در معجم المطبوعات 37 جلد کتاب از تصانیف او نام برده شده و از آن جمله است : 1 - بغیةالعوام فی شرح مولد سیدالانام . 2 - التفسیرالمنیر لمعالم التنزیل المسفر عن وجوه محاسن التأویل . 3 - الدرر البهیة فی شرح الخصائص النبویة. 4 - لباب البیان ، در استعارات . (از ریحانة الادب ج 4 ص 252). و رجوع به معجم المطبوعات ص 1879 شود.
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
نووی . [ ن َ وَ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به نوی که قریه ای است به شام . (از منتهی الارب ).
نووی . [ ن َ وَ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به نوا است و آن دیهی است در سه فرسخی سمرقند. (از ریحانة الادب ج 4 ص 252 از مراصد الاطلاع ).
نووی . [ ن َ وَ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به نوا است و آن شهر کوچکی است از توابع ناحیه ٔ حوران از نواحی دمشق که منزل ایوب نبی بود و قبر سا...
نووی . [ ن َ وَ وی ی ] (اِخ ) یحیی بن شرف الدین بن مری ۞ بن حسن حزامی ۞ دمشقی حورانی نووی ، ملقب به محیی الدین و مکنی به ابوزکریا. از ...
نؤی . [ ن ُءْی ْ / ن ُ آ ] (ع اِ) آن جوی که بکنند گرداگردخیمه باران را. (مهذب الاسماء). جویچه گرداگرد خرگاه و سراپرده . (آنندراج ). نأی . نئ...
نؤی . [ ن ُ ئی ی ] (ع اِ) ج ِ نؤی [ ن ُءْی ْ / ن ُ آ ] است . رجوع به نؤی شود.
نوی .[ ن َ / ن ُ ] ۞ (حامص ) تازگی . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). تجدد. (یادداشت مؤلف ). نو بودن . مقابل کهنگی : سخن زین نمط ...
نوی . [ ن ُ / ن ِ ] (اِخ ) مصحف . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان قاطع). نُبی . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). قرآن . (مهذب...
نوی . [ ن َ وا ] (ع اِ) تخم خرما. (غیاث اللغات ). ج ِ نواة. رجوع به نواة شود : عسل دادت از نحل و من از هوارطب دادت از نخل و نخل از نوی . س...
نوی . [ ن َ وا ] (اِخ ) نام شهری است به شام . (ابن بیطار) (یادداشت مؤلف ). دهی است به شام . از آن ده است شیخ الاسلام ابوزکریا نواوی ۞ ...