اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نوه

نویسه گردانی: NWH
نوه . (عدد، ص ) نُه ْ. (حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اوبهی ). به وزن کوه ، نه . تسعه . (از برهان ) (ازفرهنگ خطی از تحفه ). رجوع به نُه ْ شود :
ترا نوه و نود بیش است و من بیچاره را یکّی
نتابستی یکی ۞ با من ربودی آن یک از دستم .

عنصری (یادداشت مؤلف ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
نوح . (اِ) لبلاب . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (برهان قاطع). عشقه . گیاهی که بر درخت پیچد. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). حبل المساکین . (برهان قاطع)...
نوح . (ع ص ، اِ) ج ِ نائحة. ۞ (از اقرب الموارد).
نوح . [ ن ُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نائحة. رجوع به نائحة شود ۞ .
نوح . (اِخ ) سوره ٔ هفتادویکمین است از قرآن پیش از سوره ٔ جن و پس از معارج و آن بیست وهشت آیت و مکی است و آغاز آن این است : انا ارسلنا ن...
نوح . (اِخ ) در تفاسیر و تاریخ های اسلامی نسب او را چنین نوشته اند: ابن لمک ۞ بن متوشلخ بن اخنوخ بن ادریس بن ماردبن مهلائیل بن قینان بن ...
نوح . (اِخ ) ابن اسدبن سامان خداة. به سال 204 هَ . ق . از طرف مأمون امیر سمرقند ۞ شدو در سفری که مأمون به خراسان کرد به خلیفه پیوست ...
نوح . (اِخ ) ابن محمد طوسی سمنانی ، ملقب به لسان الدین . از فقهای قرن هشتم هجری است و در شیراز درگذشته است . رجوع به شدالازار ص 395 شود.
نوح . (اِخ ) ابن مصطفی حنفی رومی ، نزیل مصر. از ادبا وفقهای متصوف قرن یازدهم هجری است . او راست : البلغة المترجم فی اللغة. الفوائد المهمة ف...
نوح . (اِخ ) ابن منصوربن نوح بن نصر سامانی ۞ ، ملقب به الرضی و مکنی به ابوالقاسم . از امرای سلسله ٔ سامانی است . به سال 353 هَ . ق . در ...
نوح . (اِخ ) ابن نصربن احمد سامانی ، ملقب به امیر الحمید و مکنی به ابومحمد. از پادشاهان ساسانی است . به سال 331 هَ . ق . ۞ به جای پدر در...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.