گفتگو درباره واژه گزارش تخلف نوی نویسه گردانی: NWY نوی . [ ن َ وا ] (اِخ ) نام شهری است به شام . (ابن بیطار) (یادداشت مؤلف ). دهی است به شام . از آن ده است شیخ الاسلام ابوزکریا نواوی ۞ . (منتهی الارب ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی نوی نوی .[ ن َ / ن ُ ] ۞ (حامص ) تازگی . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). تجدد. (یادداشت مؤلف ). نو بودن . مقابل کهنگی : سخن زین نمط ... نوی نوی . [ ن ُ / ن ِ ] (اِخ ) مصحف . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان قاطع). نُبی . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). قرآن . (مهذب... نوی نوی . [ ن َ وا ] (ع اِ) تخم خرما. (غیاث اللغات ). ج ِ نواة. رجوع به نواة شود : عسل دادت از نحل و من از هوارطب دادت از نخل و نخل از نوی . س... نوی نوی . [ ن َ وا ] (اِخ ) دهی است به سمرقند. (منتهی الارب ). قریه ای است به سه فرسنگی سمرقند و نسبت بدان نوائی است . (یادداشت مؤلف ). نوی نوی . [ن َ وی ی ] (ع ص ، اِ) هم آهنگ . هم قصد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رفیق یا رفیق سفر. (از متن اللغة). مصاحب . هم نیت . (از اق... نوی نوی . [ ن ُ وی ی / ن ِ وی ی ] (ع اِ) ج ِ نوی و جج ِ نواة است . رجوع به نَوی ̍ شود. نوی نوی . [ ن ُ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانای شهرستان اورمیه ، در 25 هزارگزی جنوب سلوانا، در دره ٔ سردسیری واقع است و 113 تن ... نؤی نؤی . [ ن ُءْی ْ / ن ُ آ ] (ع اِ) آن جوی که بکنند گرداگردخیمه باران را. (مهذب الاسماء). جویچه گرداگرد خرگاه و سراپرده . (آنندراج ). نأی . نئ... نؤی نؤی . [ ن ُ ئی ی ] (ع اِ) ج ِ نؤی [ ن ُءْی ْ / ن ُ آ ] است . رجوع به نؤی شود. نوی دادن نوی دادن . [ ن َ / ن ُ دَ ] (مص مرکب ) تازگی بخشیدن . تازه کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : ز شرع خود نبوت را نوی دادخرد را در پناهش پیروی داد.... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود