گفتگو درباره واژه گزارش تخلف نوین نویسه گردانی: NWYN نوین . [ ن َ / ن ُ ] (ص نسبی ) ۞ منسوب به نو. جدید. بدیع. (یادداشت مؤلف ). || خوبترین از هرچیزی . (ناظم الاطباء). رجوع به نو شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی نوین نوین . [ ی َ ] (ترکی / مغولی ، اِ) کلمه ٔ ترکی مغولی است و به صورتهای نویان ، نویین ، نوئین ، در فارسی به کار رفته است . رجوع به نویان شود... نوین نوین . [ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اورامان بخش رزاب شهرستان سنندج ، در 12 هزارگزی جنوب غربی رزاب و یک هزارگزی جنوب رودخانه ٔ اوراما... نوین نوین . [ ن ُ ](اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خورخوره ٔ بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). نوین این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. فلی نوین فلی نوین . [ ] (معرب ، اِ) لاغیه است . (فهرست مخزن الادویه ). یمه نوین یمه نوین . [ ی َ م َ ی َ ] (اِخ ) از امرای معتبر چنگیزخان مغول که با سبتای نوین به تعقیب سلطان جلال الدین خوارزمشاه مأمور شدند. رجوع به تا... الغ نوین الغ نوین . [ اُ ل ُ ی َ ] (اِخ ) یا الغ نویان ، لقب تولی خان بن چنگیز. رجوع به تولی و فهرست جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 و حبیب السیر چ خیام ... سالی نوین سالی نوین . [ ن ُ ] (اِخ ) از جمله ملوک کرت است . رجوع به روضات الجنات فی بلدان الهرات از ص 404 تا ص 408 شود. غداق نوین غداق نوین . [ ] (اِخ ) از امراء چنگیزخان که با یسور مأمور فتح وخش و طالقان شدند. (تاریخ جهانگشا ج 1 ص 33 و 92). جغان نوین جغان نوین . [ ] (اِخ ) از امراء کیوک خان که به فتح منزی یعنی چین جنوبی مأمورشد. رجوع شود به تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 ص 211. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود