اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نهاز

نویسه گردانی: NHAZ
نهاز. [ ن ِ ] (اِ) ترس . بیم ۞ . (برهان قاطع). || تیس . (نصاب الصبیان ) (دهار). بز نر. (دهار). بز نر که ماده های گله را بارور گرداند. (غیاث اللغات از شرح نصاب ). رجوع به نُهاز شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
نهاز. [ ن ُ ] (اِ) ۞ پیشرو رمه باشد چون ارکاج . (لغت فرس اسدی ). پیشرو رمه و گله ٔ گوسفند باشد و به استعارت همه پیشروان رانهاز گویند. (صحاح ...
نهاز. [ ن ُ / ن ِ] (ع اِ) اندازه . قدر. (از منتهی الارب ). زهاء. (متن اللغة). گویند هذا نهاز ذلک ؛ ای قدره . (منتهی الارب ).
نهاز. [ ن َهَْ ها ] (ع ص ) خرکه بر سینه خیزد به رفتار. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). خری که در رفتن به سینه برخیزد. (ناظم الاطباء).
نهاض . [ ن ُ / ن ِ ] ۞ (ع اِ) نهاض الطریق ؛ بلندی های راه و عقبه های آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (متن اللغة) (المنجد). || ج ِ نهضة. ...
نحاز. [ ن َ ] (ع اِ) ناحیه ٔ دراز از کشور. (ناظم الاطباء) ۞ .
نحاز. [ ن ُ ] (ع اِ) سرفه ٔ شتر، یا بیمارئی است در شُش شتر که بدان سرفه ٔ سخت عارض شود آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیماری که در شش ش...
نحاز. [ ن ِ / ن ُ ] (ع اِ) اصل و نژاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اصل . (اقرب الموارد).
نحاض . [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نحض . رجوع به نحض شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.