اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

و

نویسه گردانی: W
و. [ وُ / وَ / وِ ] (ضمیر) مخفف او.ورا، مخفف او را. واو مخفف او باشد همچو «ورا دیدم »و «مر ورا گفتم » یعنی او را دیدم و مر او را گفتم . (برهان قاطع چ معین مقدمه ٔ مؤلف ص کط) :
چو آن نامه نزدیک خسرورسید
از آن زن ۞ ورا شادی نو رسید.

فردوسی .


ورا در شبستان فرستاد شاه
ز هر کس فزون شد ورا پایگاه .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۲ ثانیه
چین و خم . [ ن ُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پیچ و تاب . شکن و نورد. رجوع به چین و نیز رجوع به خم شود.
خار و خسک . [ رُ خ َ س َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خار و خس . ریزه ٔ خار و کاه : خار و خسک را بسخن چون کند.نظامی .
خاش وخش . [ ش ُ خ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قماش ریز را گویند که از دم مقراض استادان خیاط و پوستین دوز بدست آید. قماش ریزه بود. (فرهنگ اسدی ...
خاک و آب . [ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه ازجسد و قالب آدمی زاد باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). قالب بَشَر. (شرفنامه ...
خاک و خل . [ ک ُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آشغال . گرد وخاک ۞ .
خبط وخطا. [ خ َ طُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اشتباه . خطا. ناصواب . ناهنجار. غیر مستقیم . غیر صحیح .
خش و خاش . [ خ َ ش ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ریز و پیز. خش و خاشاک . قماش ریزه . هر چیز که افکندنی و دور انداختنی بود. (برهان قاطع).
خط و خالی . [ خ َطْ طُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ، ص نسبی مرکب ) خطمه خالی . (در زبان عوام ) دارای اشکال از خط و خال . منقش به خطوط و خالها. مخط...
خس و خار. [ خ َ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خس و خاشاک ، آشغال . || تیغ. خار. شوک : وین گل و لاله ٔ خاکی که همی رویدبا گل دانش پیشت خس...
خس و خاش . [ خ َ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خرده ریزه های پارچه . || شاخه های درخت . (ناظم الاطباء). || آشغال . خس و خاشاک .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.