اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

و

نویسه گردانی: W
و. [ وُ / وَ / وِ ] (ضمیر) مخفف او.ورا، مخفف او را. واو مخفف او باشد همچو «ورا دیدم »و «مر ورا گفتم » یعنی او را دیدم و مر او را گفتم . (برهان قاطع چ معین مقدمه ٔ مؤلف ص کط) :
چو آن نامه نزدیک خسرورسید
از آن زن ۞ ورا شادی نو رسید.

فردوسی .


ورا در شبستان فرستاد شاه
ز هر کس فزون شد ورا پایگاه .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
پیچ و مهره . [ چ ُ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) رجوع به پیچ و رجوع به مهره شود.- پیچ و مهره ٔ کاری در دست کسی بودن ؛ تمام وسائل و اسباب پی...
پهن و دراز. [ پ َ ن ُ دِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) عریض و طویل . باعرض و طول . دارای پهنا و درازا : یکی خانه دیدند پهن و درازبرآورده بالای ا...
پنج و چهار. [ پ َ ج ُ چ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از نه فلک یا پنج حواس و چهارطبع. (غیاث اللغات ).
پر و پیمانه . [ پ ُ رُ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پر و پیمان .
پر و پا قرص . [ پ َ رُ ق ُ ] (ص مرکب ) استوار. محکم . متین .
پر و پاکیزه . [ پ َ رُ زَ / زِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پاک . شسته و رفته .
شال و کلاه . [ ل ُ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )اصطلاحاً لباس رسمی وزراء و مستوفیان که در روزهای بار به عصر ملوک قاجار می پوشیدند. (یادداشت ...
شل و بریان . [ ش ُ ل ُ ب ِرْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شاید از شله بریان ، قسمی طعام که از شکمبه سازند.طعامی که از رودگانی و شش پزند. (یاددا...
صاف و ساده . [ ف ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) صاف و پوست کنده . بی پرده . بی ریا. بی شیله پیله .
صاعد و هابط. [ ع ِ دُ ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به صاعد (اصطلاح نجوم ) شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.