۲,۱۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
باد و بید. [ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع )بی فایده و ناسودمند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بی فایده و بی سود. (ناظم الاطباء). هدر : که بهرام د...
این و آن . [ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، ضمیر مبهم مرکب ) اشاره بقریب و بعید. (مؤید الفضلا) (هفت قلزم ). || تن و جان . || ظاهر و باطن . || اشخاص ...
اند و دند. [ اَ دُ دَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بمعنی تار و مار که زبر و زیر باشد و هم پاشیده و پراکنده باشد. (از هفت قلزم بنقل از یادداشتهای ل...
الا و بلا. [ اِل ْ لا وُ بِل ْ لا] (ق مرکب ) در تداول عامه بلاتخلف . حتماً. مسلماً: الا و بلا باید این کار بشود. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
الا و للا. [ اِل ْ لا وُ لِل ْ لا ] (ق مرکب ) در تداول عوام ، حتماً. لابد. بی چون و چرا: الا و للا همین را میخواهم که میخواهم . رجوع به ماده ...
آمد ورفت . [ م َ دُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) رفت و آمد. آمد و شد. تردّد. مراوَده . ایاب و ذهاب .
آرد و بار. [ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) جنس آرد، خمیر، نان : آردوبار فلان نانوائی ؛ جنس نان ِ آن .
آغ و داغ . [ غ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عوام ، آغ و داغ چیزی یا کسی بودن ؛ سخت خواهان و شیفته ٔ او بودن . عاشق غاش کسی یا چیزی ب...
آب و رنگ . [ ب ُ رَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سپیدی و سرخی در چهره ورونق و جلا: خوش آب و رنگ . بد آب و رنگ : حواصل چون بود در آب چون رنگ هم...
اجر و قرب . [ اَ رُق ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) (شاید محرف ارج و قرب ).- بی اَجر و قُرب ؛ بی ارز. بی حُرمت .