وارو
نویسه گردانی:
WʼRW
وارو.(اِ) مقابل رو. پشت . عکس . (از یادداشتهای مؤلف ).
- وارو زدن در کاری ؛ بعکس آن رفتار کردن . بخلاف آن رفتن . جهت مقابل آن برگزیدن .
|| واروک . زگیل . رجوع به واروک شود.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
وارو. (اِخ ) ۞ وارُن . شاعر و نویسنده ٔ لاتینی . رجوع به وارن شود.
رو وارو. (اِ مرکب ) از قبیل تقابل است . مواجهه . تصاریف : دنیا یا روزگار هزار رو وارو دارد. (یادداشت مؤلف ).
نیمرویی که پس از پخته شدن یک روی آن ؛ آن را به آسانی برمی گردانند تا روی دیگرش هم بپزد به گونه ای که زرده نپزد
پشتک وارو. [ پ ُ ت َ ] (اِ مرکب ) رجوع به پشتک شود.
روی و وارو. [ ی ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زیر و رو. رو و وارو: دنیا هزار روی و وارو دارد. (یاداشت مؤلف ).