اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

والد

نویسه گردانی: WʼLD
والد. [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) پدر. (فرهنگ نظام ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (المنجد). بابا. اب . باب :
آن خاک هست والد و گل باشدش ولد
بس رشد والدی که لطیفش ولد بود.

منوچهری .


فرزند استادم خواجه بونصر ادام اﷲ سلامته و رحم والده . (تاریخ بیهقی ص 289). برنای به کارآمده و نیکوخط و در دبیری پیاده گونه و به جوانی روز گذشته شد رحمةاﷲ علی الوالد والولد.(تاریخ بیهقی ص 274).
مهر توبر صادر و وارد به احسان و کرم
هست افزون زآنکه باشد مهر والد بر ولید.

سوزنی .


|| مادر ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زن زائیده و دارای بچه . (ناظم الاطباء).والدة. مادینه ٔ وضعحمل کرده . و کذلک شاة والد و والدة و ولود. (از اقرب الموارد). || گوسفند باردار. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ). گوسفند آبستن . (فرهنگ خطی ). گوسپند باردار که بارداری آن آشکار باشد. (ناظم الاطباء). حامل . (المنجد). ج ، وُلد. (المنجد). ولدة. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
گوت والد. [ گُت ْ ] (اِخ ) ۞ کلمان (1896 - 1953 م .). سیاستمدار چک که در ددیس ۞ متولد شد. وی ابتدا دبیرکل حزب کمونیست چکسلواکی بودو از سا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.