والی . (ع  ص ، اِ) کاردار. (السامی ) (دهار) (مهذب  الاسماء). حاکم  یک  ولایت  یا ایالت . (فرهنگ  نظام ). حاکم . (آنندراج ) (ناظم  الاطباء) (غیاث  اللغ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بی والی . (ص  مرکب ) (از: بی  + والی ) بی  حاکم  و استاندار.  ||  بدون حامی . بدون مربی . (ناظم  الاطباء). رجوع  به  والی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        والی بال . (انگلیسی ، اِ)والیبال . قسمی  بازی  دسته جمعی  که  بین  دو دسته ٔ شش نفری  در میدان  مستطیل  (حدود 9*18 متر) انجام  گیرد. در وسط میدان  مذک...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خصم والی . [ خ َ ] (اِ مرکب ) زنی  که  شوهرش  زنده  باشد. (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دائره والی. از اهل سنت. ایشان قائل به مهدویت شیخ محمد جونبوری (یا سید محمد جونبوری) می باشند. وی از هند تبعید شده و در سال 1505 میلادی در نیل هلمند وف...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حسین  والی . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن  حسین بن  ابراهیم بن  اسماعیل  حسینی . از مدرسین  جامع ازهر. متولد 1286 هَ . ق . و متوفی  1354 هَ . ق .مؤلفات...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        والی  عقرب .[ ی ِ ع َ رَ ] (اِخ ) کنایه  از ستاره ٔ مریخ ، چرا که  برج  عقرب  خانه ٔ مریخ  است . (آنندراج ) (غیاث  اللغات ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        والی  محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دومین  ازامرای  خانی  یا هشترخانی ، او یکی  از هفت  حکمران  باخ  بود و پس  از باقی  محمد در 1014 امارت  تمام  بخ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        والی  گرداندن . [ گ َ دَ ] (مص  مرکب ) حاکم  کردن . (فرهنگ  فارسی  معین ) :  یک  چندی  او را در جهان  والی  گردانید اکنون  او را وزارت  میدهد. (سلجوقن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        والی  سپهر پنجم . [ ی ِ س ِ پ ِ رِ پ َ ج ُ ] (اِخ ) کنایه  از کوکب  مریخ  است  و او در آسمان  پنجم  میباشد. (برهان  قاطع) (آنندراج ).