اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وایل

نویسه گردانی: WʼYL
وایل . [ ] (اِخ ) قریه ای است در سه فرسخی سیستان . (از یادداشت های مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
وائل .[ ءِ ] (اِخ ) ابن عبید، تابعی است . (منتهی الارب ).
وائل . [ ءِ ] (اِخ )ابن عوف بن تغلب . از قبیله ٔ طی ٔ از قحطان . جدی است جاهلی از فرزندان اوست عمروبن عدی بن وائل که امروءالقیس وی را مدح...
وائل . [ ءِ ] (اِخ ) ابن قاسط پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ). در تاج العروس آمده : (وائل )بن قاسطبن هنب بن اقصی بن دعمی بن جدبلة. پدر قبی...
وائل . [ ءِ ](اِخ ) ابن مران بن جعفی . از قحطان ، جدی است جاهلی .
وائل . [ ءِ ](اِخ ) خزاعی . یکی از مشاهیر شعرای عرب به زمان هارون الرشید و مأمون . وی دیوان اشعاری دارد که بخش عمده ٔ آن قول و غزل های ...
وائل . [ ءِ ] (اِخ ) قیل . رجوع به وائل بن حجر شود.
ویل وائل . [ وَ لُن ْ ءِ ] (ع اِ مرکب ) مبالغه است ویل را. (منتهی الارب )(اقرب الموارد). رجوع به ویل وئیل و ویل ویل شود.
کلیب وائل . [ ک ُ ل َ ب ِ ءِ ] (اِخ ) کلیب بن ربیعة الحارث بن مرةالتغلبی الوائلی ، رئیس دو قبیله ٔ بکر و تغلب در ایام جاهلیت و از پهلوانان دل...
سحبان وائل . [ س َ ن ِ ءِ ] (اِخ ) سحبان بن زفربن ایاس الوائلی ، از باهله . خطیبی است که در بیان و فصاحت و بلاغت مشهور است و گفته شده است...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.