وجل . [ وَ ج َ ] (ع مص ) مَوجَل . ترسیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (ناظم الاطباء). || (اِ) خوف . (اقرب الموارد). ترس وبیم . ج ، اوجال . (از اقرب الموارد). گویند: فی قلبه وجل و فی قلوبهم اوجال . (اقرب الموارد)
: این بود همواره چون سیماب لرزان از فزع
وآن بود پیوسته چون سیمرغ پنهان از وجل .
عبدالواسع جبلی .
عمرو دایم ماند در درد و وجل
دردها میزاید آنجا تا اجل .
مولوی .