اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وداع

نویسه گردانی: WDʼʽ
وداع . [ وَ ] (ع مص ) بدرود کردن . (غیاث اللغات از مدار و بهار عجم و کشف و صراح و مزیل ). بدرود نمودن . (آنندراج ). خدانگهداری کردن . خداحافظی کردن . (یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) اسم مصدر است تودیع را و آن تفأل است به تن آسانی و راحت که لاحق حال او باشد وقت بازآمدن از سفر. (منتهی الارب ). || (اِ) بدرود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پدرود. (ناظم الاطباء). خیرباد که وقت رفتن یکدیگر گویند. (آنندراج از کنز اللغات ). نیایشی که در هنگام مسافرت و مفارقت از یکدیگر بر زبان می آورند. (ناظم الاطباء). خداحافظی . (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
وداع . [ وِ ] (ع اِمص ) وداع به کسر واو خواندن نوعی از تفریس [ تصرف فارسیان ] باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : واپسین دیدارش از من رفت جا...
وداع نامه . [ وِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) بدرودنامه . (از ناظم الاطباء). رجوع به وداع شود.
ابن وداع . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن وداع بن الزیادبن هانی ازدی مکنی به ابی عبداﷲ. یکی از علمای نحو و لغت . (ابن الندیم ).
طواف وداع . [ طَ ف ِ وِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به طواف صدر شود.
ودعاء. [ وُ دَ ] (ع اِ) ج ِودیع. (المنجد) (ناظم الاطباء). رجوع به ودیع شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.