اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وزق

نویسه گردانی: WZQ
وزق . [ وَ زَ ] (اِ) ضفدع . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (برهان ) (آنندراج ). غوک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قورباغه . (ناظم الاطباء). وزغ . مؤلف سراج نوشته : وزغ به فتحتین غوک و به قاف که شهرت گرفته لهجه ٔ عراقیان است و صاحب برهان حرف اصلی پنداشته با آنکه مکرر نوشته که قاف در فارسی نیست . (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ نظام ج 5) :
بانگ چنگ آمد و نای جستم از ذوق ز جای
بنگریدم ز سرای همچو ماری وزقو. ۞

سوزنی .


|| خولنجان و نی شیرین . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
وزغ . [ وَ ] (ع مص ) پاره پاره کمیز انداختن ناقه و آن به وقت آبستن باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). فعل آن از باب ضرب است...
وزغ . [ وَ زَ ] (اِ) وزک و پزغ و غچموک . بزغ . (ناظم الاطباء). چغز. (حاشیه ٔ اسدی ). ضفدع . (ناظم الاطباء). غوک . (حاشیه ٔ اسدی ) (ناظم الاطباء)....
وزغ . [ وَ زَ ] (ع اِ) ج ِ وَزَغَة. (منتهی الارب ). جنس است از کرباسک .(مهذب الاسماء). سام ابرص . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || لرزه . (...
وزغ کش . [وَ زَ ک ُ ] (اِ مرکب ) گیاهی پایا از رده ٔ تک لپه ایهادارای برگهای گرد و قلوه ای شکل که در آبهای شیرین مناطق معتدل میروید و گلهایش ...
پشم وزغ . [ پ َ وَ زَ ] (اِ مرکب ) جُل وزغ . طُحلب . چغزلاوَه . خَزَه . گاواب . غوک جامَه .ثَورالماء. جامه ٔ غوک . خُبزُالضفادِع . فرزد. چِم . جُل بَ...
جل وزغ . [ ج ُ وَ زَ ] (اِ مرکب ) جامه ٔ غوک است و آن چیزی باشد سبزرنگ که در رویهای آب ایستاده بهم میرسد و آنرا بعربی طحلب و خرءالضفادع ...
بشم وزغ . [ ب َ م ِ وَ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پشم وزغ . بفارسی طحلب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به پشم وزغ شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.