وطد
نویسه گردانی:
WṬD
وطد. [ وَ ] (ع مص ) طِدَة. پای برجای کردن و استوار گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). استوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). گران سنگ ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چسبانیدن چیزی را به چیزی وفراگرفتن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد): وطد الیه ؛ چسبانید وی را به آن و فراگرفت آن را. (منتهی الارب ). || راست کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): وطد له منزلة؛ راست کرد برای وی منزلت را. (منتهی الارب ). || کوفتن زمین را تا سخت گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || برجای و ثابت ماندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || سیر کردن و رفتن (از اضداد است ). (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سخت سپردن زیر پای ، و این لغتی است در وطاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
وطد. [ وَ طِ ] (ع ص ) استوار و محکم و ثابت و برقرار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
وتد. [ وَ ] (ع مص ) کوفتن میخ را. || کوفته شدن میخ . لازم و متعدی به کار رود. (ناظم الاطباء). || ثابت شدن . || ثابت گردانیدن . (المنجد...
وتد. [ وَ ت َ ] (ع مص ) میخ کوفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میخ زدن . (تاج المصادر). || کوفته شدن میخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ثا...
وتد. [ وَ ت ِ ] (ع اِ) میخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تندی درون گوش یا پیش آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء...
وتد واتد. [ وَ ت َ دِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ) تأکید است چون شغل شاغل . یعنی میخ استوار محکم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
زایل وتد. [ ی ِ ل ِ وَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در نزد اهل رمل : خانه های سوم و ششم و نهم و دوازدهم است و آنها را ساقط عن الوتد نیز گو...
زایل وتد باد. [ ی ِ ل ِ وَ ت َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زائل وتد باد.در اصطلاح اهل رمل ، سومین خانه از خانه های بادی است .(از کشاف اصطل...