اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وعل

نویسه گردانی: WʽL
وعل . [وَ ] (ع اِ) وَعِل . وُعُل . بز کوهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). ج ، اوعال ، وعول ، وُعُل ، موعلة، وَعِلَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مهتر و شریف و توانا. || پناه جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || چاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء): ما لک عنه وعل ؛ یعنی نیست تو را چاره ای از وی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || هم علینا وعل واحد؛ ایشان بر ما مجتمعاند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
وعل . [ وَ ] (ع مص ) بر بلندی برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
وعل . [ وَ ] (ع اِ) نام ماه شوال . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). نزد قدما نام ماه شوال ، و جمع آن اوعال و وعلان است . (اقرب الموارد).
وعل . [ وَ ع ِ ] (ع اِ) شعبان . (منتهی الارب ). نام ماه شعبان بجاهلیت . (السامی فی الاسامی ). ج ، اوعال ، وِعلان . (منتهی الارب ). || (ص ) شر...
وعل . [ وُ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ وعل ، به معنی بز کوهی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
وال . (اِ) ۞ ماهی بزرگی باشد که کشتی را فروبرد. (لغت فرس اسدی ص 334). نوعی از ماهی فلوس دار بود.(غیاث اللغات ) (از جهانگیری ) (برهان قاط...
وأل . [ وَءْل ْ ] (ع اِ) جای پناه و رهایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ملجاء.(المنجد). || (مص ) پناه بردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد...
وال وار. (ص مرکب ، ق مرکب ) به سان ماهی وال . به شیوه ٔ بال : ماهی وال است طمع دور دارزود به دم درکشدت وال وار. ناصرخسرو.رجوع به وال و ب...
نره. [نَ رِّ] (ا. ص.). نر؛ قوی؛ تنومند (در ترکیب با نام حیوانات): نره‌شیر، نره‌خر. نره گاو، نره وال. نره خرس.
وال شکار. {شِ}. (ص. مرکب). شکار کننده ٔوال آنکه وال گیرد. صیاد نهنگ.
شبکه اجتماعی ( دیوار بلاکچین ) موبایل
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.