ولد
نویسه گردانی:
WLD
ولد. [ وَ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش صومعه سرا از شهرستان رشت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ولد. [ وَ ] (ع اِ) فرزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به وَلَد شود.
ولد. [ وِ ] (ع اِ) فرزند.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وَلَد شود.
ولد. [ وُ ] (ع اِ) فرزند. || ج ِ وَلَد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ وَلود. (منتهی الارب ). رجوع به ولود شود.
ولد. [ وَ ل َ ] (ع اِ) وُلد. وِلد. وَلد. فرزند. (منتهی الارب ).بچه . (کشاف اصطلاحات الفنون ). فرزند، خواه نرینه باشد خواه مادینه . واحد و جمع د...
ولد. [ وَ ل َ ] (اِخ ) بهاءالدین . رجوع به بهاءالدین (محمد. سلطان العلماء) شود.
ام ولد. [ اُم ْ م ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یعنی مادر فرزند، و آن کنیزی است که از مولای خود آبستن شود. || (اصطلاح فقه ) کنیزی که به...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شاه ولد. [ وَ ل َ ] (اِخ ) پنجمین از آل جلایر که حکام عراق بودند. در سال 813هَ . ق . حکومت داشته است . (معجم الانساب ج 2 ص 377).