گفتگو درباره واژه گزارش تخلف وو نویسه گردانی: WW وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) : دیلمی وار کند هزمان دراج غوی بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲,۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۱ ثانیه واژه معنی آب و رنگ آب و رنگ . [ ب ُ رَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سپیدی و سرخی در چهره ورونق و جلا: خوش آب و رنگ . بد آب و رنگ : حواصل چون بود در آب چون رنگ هم... اجر و قرب اجر و قرب . [ اَ رُق ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) (شاید محرف ارج و قرب ).- بی اَجر و قُرب ؛ بی ارز. بی حُرمت . اخذ و عمل اخذ و عمل . [ اَ ذُ ع َ م َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عامّه ، فوائد نامشروع پیاپی از چیزی یا از کسی . ادا و اصول ادا و اصول . [ اَ وُ اُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ادا اصول . رجوع به ادا شود.- ادا و اصول درآوردن ؛ در تداول عوام ، کراهت به تصنع نمودن . آمد و رفت آمد ورفت . [ م َ دُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) رفت و آمد. آمد و شد. تردّد. مراوَده . ایاب و ذهاب . باد و دمه باد و دمه . [ دُ دَ م َ / م ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) باد همراه با مه . بار و بند بار و بند. [ رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مصالح هر چیز چون رشته برای تسبیح و دوال و امثال آن برای شمشیر. ملاطغرا در قسمیه گوید : بتسبیح... بار و بنه بار و بنه . [ رُ ب ُ ن َ / ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) احمال و اثقال . بار و بندیل : نه لشکر نه کوس و نه بار و بنه همه میسره خسته و میمنه ... باد و بید باد و بید. [ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع )بی فایده و ناسودمند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بی فایده و بی سود. (ناظم الاطباء). هدر : که بهرام د... باج و ساو باج و ساو. [ ج ُ ] (اِ مرکب ) باج و خراج . رجوع به باج شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵۴ ۵۵ ۵۶ ۵۷ ۵۸ صفحه ۵۹ از ۲۱۴ ۶۰ ۶۱ ۶۲ ۶۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود