اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وول

نویسه گردانی: WWL
وول . (اِ) در تداول ، جنبش . حرکت . || در هم تپیدن . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
ول زبان . [ وِ زَ ] (ص مرکب ) کسی که سخن بیهوده گوید. حرف مفت زن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
ول شدن . [ وِش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، آزاد شدن . رها شدن . || افتادن چیزی از دست . || سرگردان و ولگرد شدن . || سقوط کسی یا چیزی (از...
وِل مُعَطّلم. به معنی «من ول معطل می باشم» است: من بیهوده معطّل کسی و یا چیزی می باشم. «ول معطل بودن» یعنی: در تداول، بیهوده انتظار کسی یا چیزی را ک...
ول گفتن . [ وِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سخن بیهوده و بی معنی گفتن . حرف مفت زدن .
ول انگار. املاءِ نامأنوس « ولنگار ».
ول کردن . [ وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، ول دادن . سر دادن . رها کردن . آزاد کردن . || از دست نهادن . || ترک گفتن . ادامه ندادن .- ولش...
ول دادن . [ وِ دَ ] (مص مرکب ) رها کردن . آزاد کردن . آزاد گذاشتن .- ول دادن صدا ؛ در تداول ، آواز خواندن . سر دادن صدا. دادوبیداد کردن . آواز ب...
ول انگاری. املاءِ نامأنوس « ولنگاری ».
ول گردیدن . [ وِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) ول گشتن . هرزه گردی کردن . آواره بودن . بیکار بودن . دنبال کاری نرفتن .
ول گویی کردن . [ وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، سخن بیهوده و بی معنی گفتن . یاوه گفتن .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.