هارم
نویسه گردانی:
HARM
هارم . [ ] (اِخ ) (مرتفع) شخصی از نسل یهودا. (قاموس مقدس ).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
هارم . [ رِ ] (ع ص ) شتری که گیاه هرم خورد و در اثر خوردن آن موی ریزه های دراز گلوگاهش سفید گردد. (از اقرب الموارد). بعیر هارم ، شتر هرم خوار...
هارم . [ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔبخش مرکزی شهرستان فسا، واقع در شش هزارگزی جنوب خاور فسا و کنار شوسه ٔ داراب به فسا. ناحیه ای ...
حارم . [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی ازحرمان یا حریم . (معجم البلدان ). || ما هوبحارم عقل ؛ او خردمند و باعقل است . (منتهی الارب ).
حارم . [ رِ ] (اِخ ) حصنی استوار و کوره ای بزرگ مقابل انطاکیه و بقول ابن سعد از این حصن تا انطاکیه یک منزل راه است ، و در زمان یاقوت از...