گفتگو درباره واژه گزارش تخلف هاس نویسه گردانی: HAS هاس .(اِ) بیم . ترس . (از برهان ) (از اوبهی ) : من با تو به دل هیچ ندارم ز بدیهاچیزی نتوان گر تو همی هاسی می هاس . (از لغت فرس ص 201).مخفف هراس است . (برهان )(آنندراج ). رجوع به هراس و هاسیدن شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی هاس هاس . (اِخ ) ۞ یوهان آدولف . آهنگساز آلمانی ، در برگدورف ۞ نزدیک هامبورگ ۞ به سال 1699 م . متولد شد. وی ابتدا خواننده ٔ یک اپرای سیار ب... هاس هاس . (ق ) نیز. دیگر. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). به عربی ایضاً گویند. (برهان ) (جهانگیری ) : دید کس گاو همچو من ... هاس هاس . (اِ) لاغر کردن . (زوزنی ). هاث هاث . [ ث ث ] (ع ص ) ۞ دروغگوی . (ناظم الاطباء). حاس حاس . [ حاس س ] (ع ص ) نعت فاعلی از حس ّ. حس کننده . دریابنده . آنکه حس کند. مقابل محسوس : دیگر فضیلت حاس بر حس در این باب آن است که ... حاس حاس . (ع اِ) نام مرغی است . (مهذب الاسماء). حاس حاس . (اِخ ) موضعی است در سرزمین معرة. ابن ابی حصینة گوید:و زمان لهو بالمعرّة مونق بشیاتها و بجانبی هرماسهاایام قلت لذی المودّة سقّنی من خند... حاص باص حاص باص . [ ص َ ص َ / ص ِ ص ِ ] (ع اِ مرکب ، از اتباع ) لغتی است در حیص و بیص . || وقع فی حیص و بیص ... وحاص ِ باص ؛ ای فی اختلاط لا محیص ... حاث باث حاث باث . [ ث ِ ث ِ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ). ترکهم حاث باث ؛ گذاشت ایشان را پراکنده و متفرق . حوث بوث . حوثاً بوثاً. رجوع به حوث و بوث ش... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود