گفتگو درباره واژه گزارش تخلف هاشم نویسه گردانی: HAŠM هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) (سید...) از سادات مرتضوی هزارجریب منسوب به خانواده ٔ جبرئیلی ۞ که بین سالهای 934 و 973 هَ . ق . در هزارجریب (مازندران ) حکومت رانده است . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 191). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن زید الدمشقی . محدث است . از نافع و جز او روایت دارد. عثمان بن سعید الدرامی در کتاب «الاطعمة» و ابوحاتم رازی وی را د... هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن سُعَیدبن سهم بن عمروبن هصیص القرشی . از حکام و فرمانروایان قریش در دوره ٔ جاهلیت بود. وی از مردم مکه و جد عمروبن... هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن صبیح . محدث است و از ابن جریح روایت دارد. بیهقی حدیث وی را حدیث منکر نوشته است . (لسان المیزان ج 6 ص 184). هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن العباس المصری . از شعرای مصر است که به قول ابن فضل اﷲ در مصر مانند او وجود نداشت . این بیت از اوست :کان بیاض البدر ... هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبدالاعلی الفزاری . از خطباء و رواة است . (البیان و التبیین ص 278). هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن هاشم ، مکنی به ابوخالد. از وزرای دولت اموی اندلس ، اصلش از موالی عثمان بن عفان بود امیر محمدبن عبدالر... هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) (الشیخ ...) ابن عبدالعزیز المحمدی الشافعی الاشعری القادری الهرری ، مکنی به ابوعبداﷲ. از اوست : «الفتح الرحمانی فی الصل... هاشم هاشم .[ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن علی التنوخی ، البعلی الشافعی ، مکنی به ابومحمد و ملقب به نجم الدین . از شاگردان شیخ تاج الدین بن الفرکاح ... هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرة. جد سلسه ٔ بنی هاشم و از اجداد پیغمبر اسلام (ص ) و یکی از بزرگان و معارف و رؤسای قر... هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ )ابن عبدالواحد (جشاش )، مکنی به ابوبشر. محدث است . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۱ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود