هاشم
نویسه گردانی:
HAŠM
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) (الشیخ ...) ابن عبدالعزیز المحمدی الشافعی الاشعری القادری الهرری ، مکنی به ابوعبداﷲ. از اوست : «الفتح الرحمانی فی الصلوة علی اشرف النوع الانسانی سیدنا محمدمصطفی العدنانی ». (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1887).
واژه های همانند
۱۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن خدیج . از معاصران و نزدیکان یزیدبن حاتم والی مصر بود. صاحب عقدالفرید آرد: روزی ابویقظان القیسی بر یزیدبن حاتم وا...
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن زید الدمشقی . محدث است . از نافع و جز او روایت دارد. عثمان بن سعید الدرامی در کتاب «الاطعمة» و ابوحاتم رازی وی را د...
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن سُعَیدبن سهم بن عمروبن هصیص القرشی . از حکام و فرمانروایان قریش در دوره ٔ جاهلیت بود. وی از مردم مکه و جد عمروبن...
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن صبیح . محدث است و از ابن جریح روایت دارد. بیهقی حدیث وی را حدیث منکر نوشته است . (لسان المیزان ج 6 ص 184).
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن العباس المصری . از شعرای مصر است که به قول ابن فضل اﷲ در مصر مانند او وجود نداشت . این بیت از اوست :کان بیاض البدر ...
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبدالاعلی الفزاری . از خطباء و رواة است . (البیان و التبیین ص 278).
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن هاشم ، مکنی به ابوخالد. از وزرای دولت اموی اندلس ، اصلش از موالی عثمان بن عفان بود امیر محمدبن عبدالر...
هاشم .[ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن علی التنوخی ، البعلی الشافعی ، مکنی به ابومحمد و ملقب به نجم الدین . از شاگردان شیخ تاج الدین بن الفرکاح ...
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرة. جد سلسه ٔ بنی هاشم و از اجداد پیغمبر اسلام (ص ) و یکی از بزرگان و معارف و رؤسای قر...
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ )ابن عبدالواحد (جشاش )، مکنی به ابوبشر. محدث است .